جدول جو
جدول جو

معنی رستگار شدن - جستجوی لغت در جدول جو

رستگار شدن
(تَ فَصْ صی کَ دَ)
. فوز. (دهار). فلاح پیدا کردن. نجاح یافتن. فائز شدن. نجات یافتن. آزاد گشتن. خلاص شدن. (یادداشت مؤلف). رها گشتن. خلاصی یافتن:
اندر این رسته راستکاری کن
تا در آن رسته رستگار شوی.
سنایی.
یکی از شما دو شود رستگار
خورد باده از دست وی شهریار.
نظامی.
راستی آور که شوی رستگار
راستی از تو ظفر از کردگار.
نظامی.
خزینه که با تست بر تست بار
چو دادی به دادن شوی رستگار.
نظامی.
خواهی که رستگار شوی راستکار باش
تا عیبجوی را نرسد بر تو مدخلی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
رستگار شدن
فلاح پیدا کردن، فائز شدن، پاک شدن، از عذاب
تصویری از رستگار شدن
تصویر رستگار شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ کَ دَ)
آزاد ساختن. آزادی بخشیدن. رها کردن. رهایی دادن. خلاص کردن:
بفرمود شه تا رقیبان بار
کنند آن فروبسته را رستگار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
وقت گذشتن. صرف شدن عمر:
سه روز اندرین کار شد روزگار
که جویند از ایران یکی شهریار.
فردوسی.
سه روز اندرآن جنگ شد روزگار
چهارم ببخشود پروردگار.
فردوسی.
دو روز در آن روزگار شد تا از این فارغ شدند. (تاریخ بیهقی). نقل است که دوازده سال روزگار شد تا به کعبه رسید. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ)
گیرندۀ دست کسی شدن. یاری ده کسی گشتن. مددکار کسی گشتن. مساعدت کننده شدن. یاریگر شدن:
اگر نه گنج عطای تو دستگیر شود
همه بسیط زمین رو نهد به ویرانی.
حافظ.
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند.
حافظ.
، عاید شدن. نصیب گشتن: از صد تومانی که داده بودیم ده تومان هم دستگیر ما نشد. از آنهمه مال پدر فقط صد تومان دستگیرم شد، بدست گرفته شدن. گرفتار شدن. گرفته شدن. اسیر گشتن:
بی اندازه کشتند از ایشان به تیر
برزم اندرون چندشد دستگیر.
فردوسی.
تا که شد جان حزینم دردو زلفت دستگیر
نیست جز زلف تو وی را پایمرد و دستگیر.
منیری (صاحب شرفنامه).
ببین بشانه که دعوی شبروی میکرد
که چون بکوچۀ آن زلف دستگیر شده ست.
سلیم.
، فهمیده شدن. مفهوم شدن. معلوم گشتن.
- دستگیر کسی شدن، مفهوم و معلوم اوگشتن: از گفته های او هیچ چیز دستگیر من نشد. چیزی از این مطلب دستگیرم نشد
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ زَ دَ)
راستکاری کردن. راستی فعل داشتن. صادق و متدین و امانت دار و صالح شدن. پرهیزکار شدن. تدین، راستکار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استوار شدن
تصویر استوار شدن
محکم شدن ثابت شدن استحکام پذیرفتن راسخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستار شدن
تصویر پرستار شدن
کنیزک شدن اموه
فرهنگ لغت هوشیار